مزاحم تلفنی
وقتی دوباره زنگ زدی و این بار هم سکوت کردی، باز مثل همیشه همه ی نگاه ها به سوی من بازگشت.به چه جرم؟ نمی دانم!
اما من این را به خوبی می دانم که تو با این مزاحمت های پی در پی ات،مرا در خانه زیر سوال برده ای .تو، که بویی از غیرت و مردانگی نبر ده ای، کاری کرده ای که من محدودتر شوم و همه مرا زیر نظر داشته باشند. توکاری کرده ای که پدر، مدتی است افسرده گشته و دائم در فکر است.
ای کاش می نشستی و لحظه ای به عمق کار زشتی که می کنی، می اندیشیدی! آخر یک لحظه خودت را به جای من بگذار، ببین چه قدر تحمل نگاه های دیگران عذاب آور است. پس تو را به خدا سرعقل بیا و وقت خود را این گونه هدر نده! بگذار زندگی ما آرامش گذشته را داشته باشد.(خیلی وقته که این حرف تو دلم مونده!!!؟)
نظرات شما عزیزان: